محمدرضا پهلوی و شاپور بختیار

در میهن دوستی شاپور بختیار نمی توان تردید کرد. ولی «اشتباهات» بزرگ و تاریخی او را در هنگام انقلاب شوم ۵۷ که به فروپاشی کشور انجامید را هم نمی توان نادیده گرفت و فراموش کرد:

-پیش از شاپور بختیار، به غلامحسین صدیقی پیشنهاد تشکیل دولت داده شده بود. صدیقی به درستی دریافته بود که غرب می خواهد با فرستادن شاه به خارج از کشور، کنترل و هدایت ارتش را به دست بگیرد و از رویدادهای احتمالی همچون کودتا که می توانست برنامه های آنها را به هم بریزد پیشگیری کند. درست به همین دلیل، صدیقی پیشنهاد شاه مبنی بر تشکیل دولت را مشروط به ماندن شاه در کشور کرد و گفت در صورتی که شاه در کشور بماند، حاضر به تشکیل دولت است.

شاپور بختیار (که احتمالا مانند خیلی های دیگر در آن زمان گول وعده و وعیدهای غرب را خورده بود) درست بر عکس صدیقی، روی این پافشاری می کرد که شاه هر چه زودتر از ایران برود! تازه آن هم در زمانی که ژنرال هویزر آمریکایی (هلندی تبار) ماموریت یافته بود تا به تهران رفته و سران ارتش را به سازشکاری با باند خمینی مجبور کند. و همان گونه که دیدیم موفق به این کار هم شد. خیانت کسانی مانند قره باغی، ناصر مقدم، فردوست ،… در تاریخ ایران به جا خواهد ماند و به این آسانی ها از خاطره تاریخ این کشور پاک نخواهد شد.

جالب اینجاست که ناصر مقدم، رئیس ساواک که آن همه برای دیدار و سازش با آخوندها تلاش و تقلا می کرد، و حتی ارتش را زیر فشار می گذاشت تا اعلام بیطرفی کند، چند روز بعد (بامداد ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) دستمزدش را گرفت و همان آخوندهایی که با او سنگشان را به سینه می زد، وی را گرفته و به جوخه اعدام سپردند. (سزای خیانت به کشور بهتر از این هم نمی شود!)

آیا بختیار نمی دانست غرب به دنبال چه چیزی است؟ و متوجه نشده بود که سالیوان و هویزر با دودزه بازی هایشان چه هدفی را دنبال می کنند؟ اگر شده بود، پس پافشاری او به رفتن شاه از ایران را نمی توان به گونه ای خیانت به امنیت و منافع ملی به شمار آورد؟ و اگر متوجه نشده بود، آیا نمی توان آن را نشانه ناشایستگی او برای چنان پستی، آن هم در چنان شرایط حساسی که کشور در آن قرار داشت، دانست؟

-شاپور بختیار فرانکوفیل بود! درست همین تعلق خاطر او به فرانسه بود که سبب شد تا وی زیر فشار (پنهان) فرانسوی ها، مبنی بر راه دادن خمینی به ایران، کمر خم کند و با راه دادن خمینی به ایران، سبب فروپاشی سیستم شود. اگر به جای هواپیمای ایرفرانس، هواپیمای دیگری خمینی را به ایران آورده بود و مهماندار فرانسوی ایر فرانس (که بعدها گفته شد مامور دستگاه اطلاعاتی فرانسه بوده است) آن گونه خمینی را همراهی نمی کرد، شاید بختیار تصمیم دیگری می گرفت.

البته اگر در آن زمان به جای فرانکوفیلی مانند بختیار، کس دیگری بر سر کار بود که از بیگانگان (چه آمریکایی، چه انگلیسی و بویژه چه فرانسوی) نمی ترسید و پروایی به دل راه نمی داد، شاید هواپیمای حامل خمینی هرگز بر زمین پاک ایران نمی نشست و آن را آلوده نمی کرد. در هر صورت گناه تاریخی بختیار را نمی توان با نوشته های متین «روشنفکرانه» از حافظه تاریخی کشور ایران زدود.

آنچه میکشیم از دست همین هاست! ما داریم چوب ساده انگاری، خودخواهی، ناشایستگی و نابکاری های (خیانت های؟) همین ها را می خوریم!

اهورامزدا ایرانزمین را از دروغ، دشمن و خشکسالی نگاه دارد!

 

_____________________________




Shapur Bakhtiār va gonāhe

bozorge rāh dādane Khomeyni be Irān


MohammadRezā Pahlavi va Shāpur Bakhtiār

Dar mihandustiye Shāpur Bakhtiār namitavān tardid kard. Vali “eshtebāhāte” bozorg va tārikhiye u rā dar hengāme Enqelābe shume 57 ke be forupāshiye keshvar anjāmid rā niz namitavān nadide gereft va farāmush kard:

-Pish az Shāpur Bakhtiār be GholāmHoseyn Seddiqi pishnahāde tashkile doulat dāde shode bud. Seddiqi be dorosti daryāfte bud ke Gharb mikhāhadbā ferestādane Shāh be khārje az keshvar, kontrol va hedāyate artesh rā be dast begirad va az ruydādhāye ehtemāli hamchun kudetā ke mitavānest barnāmehāye ānhā rā be ham berizad, pishgiri konad. Dodrost be hamin dalil, Seddiqi pishnahāde Shah mabni bar tashkile doulat rā mashrut be māndane Shāh dar keshvar kard va goft ke dar surati ke Shāh dar keshvar bemānad, hāzer be tashkile doulat ast.

Shāpur Bakhtiār (ke ehtemālan mānande besyāri digar dar ān zamān gule vaade o vaidhāye Gharb rā khorde bud) dorost barakse Seddiqi, bar ruye in pāfeshāri mikard ke Shāh harche zudtar az Irān beravad! Tāze ān ham dar zamāni ke ĵenrāl Huizere Āmrikāyi (Holandi tabār)maamuriyat yāfte bud tā be Tehrān rafte va sarāne artesh rā be sāzeshkāri bānde Khomeyni majbur konad. Va hamān gune ke didim movaffaq be in kār ham shod. Khiānate kasāni mānande Qarabāghi, Nāse Moqaddam, Fardust,… dar tārikhe Irān be jā khāhad mānd va be in āsānihā az khātereye tārikhe in keshvar pāk nakhāhad shod.

Jāleb injāst ke Nāser Moqaddam, raise Sāvāk ke ān hame barāye didār va sāzesh bā ākhundhā talāsh o taqallā mikard va hattā artesh rā niz zire feshār migozāsht tā eelāme bitarafu konad, chand ruze baad (bāmdāde 22 Bahman 1357) dastmozdash rā gereft va hamān ākhundhāyi ke u sangeshān rā be sine mizad, vey rā gerefte va be jukheye eedām sepordand. (sezāye khiānat be keshvar behtar az in ham naishavad!)

Āyā Bakhtiār namidānest Gharb be donbāle che chizi ast? Va motavajjeh nashode bud ke Sullivan va Huizer bā doduzebāzihāyeshān che hadafi rā donbāl mikonand? Agar shode bud, pas pāfeshāriye u be raftane Shāh az Irān rā namitavān be guneyi khiānat be amniyat va manāfeye melli be shomār āvard? Va agar motavajjeh nashode bud, āyā namitavān ān rā neshāneye nāshāyestegiye u barāye chonān posti, ān ham dar chonān sharāyete hassāsi ke keshvar dar ān qarār dāsht, dānest?

-Shāpur Bakhtiār frānkofil bud! Dorost hamin taalloqe khātere u be Farānse bud ke sabab shod tā vey zire feshāre (penhāne) Farānsavihā, mabni bar rāh dādane Khomeyni be Irān, kamar kham konad va bā rāh dādane Khomeyni be irān, sababe forupāshiye sistem shavad. Agar be jāye havāpeymāye Air France, havāpeymāye digari Khomeyni rā be Irān āvarde bud va mehmāndāre Farānsaviye Air France (ke baadhā gofte shod maamure dastgāhe ettelāātiye Farānse bude ast) ān gune Khomeyni rā hamrāhi namikard, shāyad Bakhtiār tasmime digari migereft.

Albatte agar dar ān zamān be jāye frānkofili mānande Bakhtiār, kase digari bar sare kār bud ke az bigānegān (che Āmrikāyi, che Engelisi, va beviĵe che Farānsavi) namitarsid va parvāyi be del rāh namidād, shāyad havāpeymāye hāmele Khomeyni hargez bar zamine pāke Irān namineshast va ān rā ālude namikard. Dar har surat gonāhe tārikhiye Bakhtiār rā namitavān bā neveshtehāye matine “roushanfekrāne” az hāfezeye tārikhiye keshvare Irān zodud.

Ānche mikeshim az daste haminhāst. Mā dārim chube sādeengāri, khodkhāhi, nāshāyestegi va nābekārihāye (khiānathāye?) haminhā rā mikhorim!

Ahurāmazdā Irānzamin rā az dorugh, doshman va khoshksāli negāh dārad!

 

____________________________________